زبانحال امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها
چهکنم، بیتو اگـر زنـده بـمـانم، چهکنم کاش میشد که در این شهر نمانم، چهکنم تا سحرخـواب نداری و دعـاگـوی منی شـده بـیـمـاری تو قـاتـل جـانـم، چهکـنم مردم از گریۀ توخسته و من می سوزم اشک از دیده ز داغت نـفـشانم، چهکنم منکه صدها گـرۀ کـور به دسـتم وا شد گـرهم روی گره خـورده نـدانم، چهکنم حاضرم جان بدهـم چهرۀ خود باز کنی گرچه شرمنده از این روی نهانم، چهکنم تا مغـیـره رسـد از راه حـسن میلـرزد من به حـال پـسرم بس نگـرانم، چهکـنم گـیرم از کوچه بیادت رفت و آمد نکنم بـا در سـوخـتـۀ خـانـه نـدانـم، چـهکـنـم ای زمین خورده علی هست زمین خوردۀ تو بیش ازین نیست به تن، تاب وتوانم، چهکنم به یقین حرف دلم بود که «انسانی» گفت: من زمین خوردهترین مرد زمانم، چهکنم |